حکایت بایزید بسطامی
شنیدم که وقتی سحرگاه عید ز گرمابه آمد برون با یزید
یکی طشت خاکسترش بیخبر فرو ریختند از سرایی به سر
همی گفت شولیده دستار و موی کف دست شکرانه مالان به روی
که ای نفس من در خور آتشم به خاکستری روی درهم کشم؟
بزرگان نکردند در خود نگاه خدا بینی از خویشتن بین مخواه
بزرگی به ناموس و گفتار نیست بلندی به دعوی و پندار نیست
تواضع سر رفعت افرازدت تکبر به خاک اندر اندازدت
به گردن فتد سرکش تند خوی بلندیت باید بلندی مجوی
ز مغرور دنیا ره دین مجوی خدا بینی از خویشتن بین مجوی
گرت جاه باید مکن چون خسان به چشم حقارت نگه در کسان
گمان کی برد مردم هوشمند که در سرگرانی است قدر بلند؟
از این نامورتر محلی مجوی که خوانند خلقت پسندیده خوی
نه گر چون تویی بر تو کبر آورد بزرگش نبینی به چشم خرد؟
تو نیز ار تکبر کنی همچنان نمایی، که پیشت تکبر کنان
چو استادهای بر مقامی بلند بر افتاده گر هوشمندی مخند
بسا ایستاده درآمد ز پای که افتادگانش گرفتند جای
گرفتم که خود هستی از عیب پاک تعنت مکن بر من عیبناک
یکی حلقه ی کعبه دارد به دست یکی در خراباتی افتاده مست
گر آن را بخواند، که نگذاردش؟ وراین را براند، که باز آردش؟
نه مستظهرست آن به اعمال خویش نه این را در توبه بستهست پیش
«بوستان سعدی» باب چهارم در تواضع
آیت الحق مرحوم حضرت آیت الله العظمی حاج میرزا علی قاضی طباطبائی درباره ماههای رجب، شعبان و رمضان فرمود:
هان! ای برادران عزیز و گرامیم؛ آگاه باشید! متوجّه و هشیار باشید که ما در قرقگاه زمانی (ماههای رجب، شعبان و رمضان) داخل شدهایم!
و همانگونه که در زمینهای حرم باید از محرّمات اجتناب نمود و ارتکاب یک سلسله اعمالی که در جایی جرم نیست، امّا در حرم جرم محسوب میشود، در این ماهها هم که قرقگاه زمانی محسوب میشوند، چنین است و باید با هشیاری و مواظبت در آن وارد شد و به همان نحو که در قرقگاه مکانی که حرم است، انسان به کعبه نزدیک میشود، در این ماهها هم که قرقگاه زمانی است، انسان به مقام قرب خداوند میرسد. پس چقدر نعمتهای پروردگار بر ما بزرگ و تمام است؟! و او هرگونه نعمتی را بر ما تمام نموده است.
پس حال که چنین است، قبل از هر چیز، آنچه که بر ما واجب و لازم میباشد، توبه ایست که دارای شرایط لازم و نمازهای معلومه است1 و پس از توبه، واجبترین چیز بر ما، پرهیز از گناهان صغیره و کبیره است تا جایی که توان و قدرت و استطاعت داریم!.
پس به راستی، هر کسی که در صدد متذکّر شدن به ذکر حقّ و در مقام خشیّت از ذات اقدس حضرت حقّ متعال بوده باشد، میتواند از راه مراقبه و محاسبه و معاتبه و معاقبه متذکّر گردد!.
پس از این مرحله، با دلهای خود، به خداوند رو آورده، بیماریهای گناهانتان را معالجه و مداوا نمائید و به وسیله استغفار، بزرگی و سنگینی عیوب خود را کاهش دهید و بپرهیزید از اینکه حریم الهی را بشکنید و پردههای حجاب را بالا زده، حرمت حرم را هتک نمائید! زیرا به راستی چنین شخصی در نظام تکوین بیآبرو و مهتوک است؛ گرچه خداوند کریم از روی کرمش، به حسب ظاهر، آبروی او را حفظ نماید و همین جزای اوست و نیازی به مجازات پروردگار ندارد!.
ـ
ـو امّا دستورالعمل این سه ماه:
ـ1. بر شما باد به اینکه نمازهای فریضه خود را با نوافل آنکه مجموعاً پنجاه و یک رکعت است، در بهترین اوقاتشان انجام دهید و اگر نتوانستید چهل و چهار رکعت آن را به جا بیاورید.
ـ2. و امّا در مورد نافله شب، به خصوص باید بدانید که: انجام دادن آن در نظر مؤمنان و سالکان حضرت معبود، از واجبات است و هیچ چارهای جز به جا آوردن آن نیست.
ـ3. بر شما باد به قرائت قرآن کریم در نافلههای شب! که انسان را حرکت داده، سیر او را سریع مینماید و برای او بسیار مفید است. پس تا میتوانید در شبها قرائت قرآن کنید، زیرا قرائت قرآن شراب مؤمنان است.
ـ4. بر شما باد به انجام دادن اوراد و أذکاری که هر یک از شما به عنوان دستور در دست دارید و بر شما باد به مداومت سجده یونسیّه و گفتن ذکر یونسیّه: «لا إلهَ إلا أنتَ سُبحانکَ إنی کُنْتُ مِن الظالمین7» در سجده از پانصد تا هزار مرتبه.
ـ5. بر شما باد به زیارت مشهد اعظم، که مراد همان حرم مطهّر امیرمؤمنان علیه السلام و قبر نورانی آن بزرگوار است و نیز سایر مشاهد مشرّفه اهلبیت علیهم السلام و مساجد معظّمه، مانند: «مسجد الحرام»، «مسجدالنّبی»، «مسجد کوفه»، «مسجد سهله» و به طور کلّی هر مسجدی از مساجد؛ زیرا مؤمن در مسجد، همانند ماهی است در آب دریا!
6. هیچگاه پس از نمازهای واجب خود، تسبیحات حضرت صدّیقه سلام الله علیها را ترک ننمایید؛ زیرا این تسبیحات، یکی از انواع «ذکر کبیر» شمرده شده است.
ـ7. یکی از وظایف مهم و لازم برای سالک إلیالله، دعا برای فرج حضرت حجّت عجل الله تعالی فرجه الشریف در قنوت «وَتْر» است. بلکه باید در هر روز و در همه اوقات و همه دعاها، برای فرج آن بزرگوار دعا نمود.
ـ8. یکی دیگر از وظایف لازم و مهم، قرائت زیارت جامعه، معروف به «جامعه کبیره» در روز جمعه است.
ـ9. لازم است که قرائت قرآن حتماً کمتر از یک جزء نباشد.
ـ10. تا میتوانید بسیار به دیدار و زیارت برادران نیکوکار خود بشتابید؛ زیرا به راستی آنها برادرانی هستند واقعی که در تمام مسیر، همراه انسانند و با رفاقت خویش، آدمی را از تنگناها و عقبات نفس عبور میدهند!.
ـ11. به زیارت اهل قبور ملتزم باشید؛ ولی نه به صورت مداوم و همه روزه (مثلاً در هفته، یک روز انجام بگیرد) و نباید زیارت قبور در شب واقع گردد.
ـ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــعت
ـپینوشت:
1. مقصود همان دستور توبهای است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در ماه ذیقعده دادهاند و در کتب ادعیه، مثل «مفاتیح الجنان» آمده و چهار رکعت نماز دارد.
ماهنامه موعود شماره 161
در ایام متـوکل عبـاسی زنی ادعا کرد که من حـضرت زینب هستـم و متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از آن زمان سالهای زیادی گذشته است.
آن زن گفــت : رسول خدا در من تصرف کرد و من هر چهل سال به چهل سال جوان می شوم. متوکل، بزرگان و علما را جمع کرد و راه چاره خواست.
متـوکل به آنان گفت: آیا غیر از گذشت سال، دلیل دیگری برای رد سخنان او دارید؟ گفتند: نه.
آنان به متوکل گفتند : هادی را بیاور شاید او بتواند باطل بودن این زن را روشن کند.
امام حاضر شد و فرمود: این دروغگو است و زینب در فلان سال وفات کرده است.
متوکل پرسید : آیا غیر از این، دلیلی برای دروغگو بودن هست؟
امام فرمود: بله و آن این است که گوشت فرزندان فاطمه بر درندگان حرام است. تو این زن را به قفس درندگان بینداز تا معلوم شود که دروغ می گوید.
متوکل خواست او را در قفس بیندازد، او گفت: این آقا می خواهد مرا به کشتن بدهد، یک نفر دیگر را آزمایش کنید. برخی از دشمنان امام به متوکل پیشنهاد کردند که خود امام داخل قفس برود.
متوکل به امام عرض کرد: آیا می شود خود شما داخل قفس بروید؟! نردبانی آوردند و امام داخل قفس رفت و در داخل قفس شش شیر درنده بود.
وقتی امام داخل شد شیرها آمدند و در برابر امام خوابیدند و امام آنها را نوازش کرد و با دست اشاره می کرد و هر شیری به کناری می رفت.
وزیر متوکل به او گفت : زود او را از داخل قفس بیرون بیاور و گرنه آبروی ما می رود.
متوکل از امام هادی علیه السلام خواست که بیرون بیاید و امام بیرون آمد. امام فرمود : هر کس می گوید فرزند فاطمه سلام الله علیها است داخل شود.
متوکل به آن زن گفت : داخل شو. آن زن گفت : من دروغ می گفتم و احتیاج، مرا به این کار وا داشت و مادر متوکل شفاعت کرد و آن زن از مرگ نجات یافت.
ـ
منابــع :
1- یکی از اصحاب حضرت ابوالحسن امام هادی صلوات الله علیه به نام اسحاق بن ابراهیم حکایت کند: روزی به محضر مبارک آن حضرت شرفیاب شدم، شخصی را دیدم که در مجلس حضرت اظهار داشت: مدتی است که مبتلا به سردرد شدیدی گشته ام. امام علیهالسلام فرمود: ظرفی را با مقداری آب بردار و این آیهی شریفهی قرآن را بر آن بخوان:
(أولم یر الذین کفروا ان السموات و الأرض کانتا رتقا ففتقنا هما و جعلنا من الماء کل شیء حی أفلا یؤمنون) [1] . و سپس آن را بیاشام، که انشاءالله سردرد بر طرف خواهد شد [2] .
2- روزی از روزها امام علی هادی صلوات الله علیه در جمع بعضی از اصحابش که در منزل آن حضرت حضور داشتند، چنین فرمود: اسم اعظم خداوند متعال، دارای هفتاد و سه حرف میباشد که آصف بن برخیا - وصی حضرت سلیمان علیهالسلام - یک حرف از مجموع آنها را میدانست و زمین برایش کوچک شد، به طوری که توانست در کمتر از یک لحظه عرش بلقیس را نزد حضرت سلیمان علیهالسلام آورد. ولیکن نزد ما اهل بیت رسالت هفتاد و دو حرف موجود است و یک حرف آن نزد خداوند متعال محفوظ میباشد [3] .
3- هنگامی که خداوند متعال نوزادی به حضرت ابوالحسن، امام هادی علیهالسلام عطا نمود، عدهای از اصحاب، خدمت حضرت آمدند تا تهنیت و تبریک گویند. وقتی بر حضرت وارد شدند، او را شادمان و مسرور نیافتند؛ علت را جویا شدند؟ امام علیهالسلام فرمود: به نوزاد امیدی ندارم، چون که او عدهی بسیاری را گمراه میگرداند. پس پیش گوئی حضرت و علت ناراحتی آن بزرگوار تحقق یافت و این نوزاد همان جعفر کذاب شد [4] .
4- ابوهاشم جعفری حکایت کند: روزی در محضر شریف امام هادی علیهالسلام شرفیاب شدم، کودکی وارد شد و شاخهی گلی را تقدیم آن حضرت کرد. امام علیهالسلام آن شاخهی گل را گرفت و بوئید و بر چشم خود نهاد و بوسید؛ و سپس آن را به من اهداء نمود و اظهار داشت: هر که شاخهی گلی را ببوید و بر چشم خویش بگذارد و ببوسد و سپس صلوات بر محمد و آلش فرستد، خداوند متعال حسنات بیشماری را در نامهی اعمالش ثبت می نماید؛ و نیز بسیاری از خطاها و لغزش هایش را مورد عفو قرار میدهد [5] .
5- یکی از اهالی کوفه در شهر سامراء خدمت حضرت ابوالحسن امام علی هادی علیهالسلام شرفیاب شد و اظهار داشت: یا ابنرسول الله! من از دوستان و علاقهمندان به شما و اجدادتان میباشم، و دارای قرض سنگینی هستم و چون توان پرداخت آن را ندارم به قصد شما آمده ام.
امام هادی علیهالسلام فرمود: همین جا بایست تا چارهای بیندیشم. پس از گذشت لحظاتی، مقدار سی هزار دینار از طرف متوکل - خلیفهی عباسی - برای حضرت آوردند. حضرت سلام الله علیه آن پولها را از مأمور متوکل گرفت و بیدرنگ و بدون آن که محاسبه نماید، تمامی آن سی هزار دینار را تحویل آن شخص کوفی داد. پس آن مرد کوفی مقدار ده هزار دینار از آنها را برداشت و اظهار نمود: یا ابنرسول الله! من بیش از ده هزار دینار نیاز ندارم، چون به همان مقدار بدهکار هستم و برای من همین مقدار کافی است. ولی امام علیهالسلام از پس گرفتن آن بیست هزار دینار خودداری و امتناع نمود. لذا آن مرد کوفی تمامی آن هدیه را گرفت و گفت: خداوند بهتر میداند که چه کسانی را امام و حجت خود بر انسانها قرار بدهد، و سپس عازم شهر کوفه شد [6] .
پی نوشت ها:
[1] سورهی انبیاء: آیهی 30.
[2] بحارالأنوار: ج 92، ص 51، ح 7.
[3] بحارالأنوار: ج 27، ص 26، ح 3.
[4] عیون المعجزات: ص 135.
[5] کافی، ج 6، ص 525، ح 5، حلیة الأبرار: ج 5، ص 37، ح 3.
[6] ینابیع المودة: ج 3، ص 128.
منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام علی هادی؛ عبدالله صالحی؛ مهدی یار.
"لازم میدانم برادران و خواهران عزیز را، مخصوصاً جوانها را توجه بدهم به اهمیت ماه رجب. از این مناسبتها و از این خصوصیاتِ مربوط به ایام و شهور نمیشود به آسانى صرفنظر کرد. بزرگان و اهل معنا و اهل سلوک، ماه رجب را مقدمهى ماه رمضان دانستهاند. ماه رجب، ماه شعبان، یک آمادگاهى است براى اینکه انسان در ماه مبارک رمضان - که ماه ضیافت الهى است - بتواند با آمادگى وارد شود. آمادگى به چیست؟ در درجهى اول، آمادگى به توجه و حضور قلب است؛ خود را در محضر علم الهى دانستن، در محضر خدا دانستن - «سبحان من احصى کلّ شىء علمه» - همهى حالات خود را، حرکات خود را، نیّات خود را، خطورات قلبى خود را در معرض و محضر علم الهى دانستن؛ در درجهى اول، این مهم است؛ و اگر این حاصل شد، آن وقت توجه ما به کارهایمان، به حرفهایمان، به رفت و آمدهایمان، به سکوتمان، به گفتنمان، بیشتر خواهد شد؛ توجه میکنیم که چه میگوئیم، کجا میرویم، چه اقدامى میکنیم، علیه چهکسى حرف میزنیم، به نفع چهکسى حرف میزنیم. وقتى انسان خود را در محضر الهى دانست، بیشتر متوجه کارها و حرکات و رفتار خود میشود. عمدهى اشکالات ما به خاطر غفلتى است که از رفتار و اعمالِ خودمان میکنیم. وقتى انسان از حال غفلت خارج شود، توجه کند که دارد دیده میشود، محاسبه میشود - «انّا کنّا نستنسخ ما کنتم تعملون» - همهى حرکات او، کارهاى او در محضر پروردگار است، طبعاً مراعات میکند. با این حالت، با یک طهارتى، با یک نزاهت و پاکیزگىاى، انسان وارد ماه رمضان شود - «شستشویى کن و آنگه به خرابات خرام»؛ شستشو کرده وارد ماه رمضان شود - آن وقت در محضر ضیافت الهى حداکثر بهره را خواهد برد. ماه رجب را با این چشم نگاه کنید"
(مقام معظم رهبری در دیدار اقشار مختلف مردم 1392/2/25)
اللَّهُمَّ إِنِّى أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِى فَلَمْ أَنْصُرْهُ،
وَ مِنْ مَعْرُوفٍ أُسْدِىَ إِلَیَّ فَلَمْ أَشْکُرْهُ،
وَ مِنْ مُسِىءٍ اعْتَذَرَ إِلَیَّ فَلَمْ أَعْذِرْهُ،
وَ مِنْ ذِى فَاقَةٍ سَأَلَنِى فَلَمْ أُوثِرْهُ،
وَ مِنْ حَقِّ ذِى حَقٍّ لَزِمَنِى لِمُؤْمِنٍ فَلَمْ أُوَفِّرْهُ،
وَ مِنْ عَیْبِ مُؤْمِنٍ ظَهَرَ لِى فَلَمْ أَسْتُرْهُ،
وَ مِنْ کُلِّ إِثْمٍ عَرَضَ لِى فَلَمْ أَهْجُرْهُ،
أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ - یَا إِلَهِى - مِنْهُنَّ وَ مِنْ نَظَائِرِهِنَّ اعْتِذَارَ نَدَامَةٍ یَکُونُ وَاعِظا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنْ أَشْبَاهِهِنَّ.
فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ نَدَامَتِى عَلَى مَا وَقَعْتُ فِیهِ مِنَ الزَّلاتِ، وَ عَزْمِى عَلَى تَرْکِ مَا یَعْرِضُ لِى مِنَ السَّیِّئَاتِ، تَوْبَةً تُوجِبُ لِى مَحَبَّتَکَ، یَا مُحِبَّ التَّوَّابِینَ .
خدایا! از تو پوزش میطلبم اگر بر ستمدیده ای در حضور تو ستم کردند و من یارى او نکردم
و یا کسى به من نیکى کرد و سپاس نگزاردم
و گناهکارى از من عذر خواست و من نپذیرفتم
و تنگدستى از من چیزى طلبید و او را بر خود ترجیح ندادم
و حق مؤمنى بر گردن من ثابت شد و کامل ادا نکردم
و بر عیب مؤمنى آگاه شدم و نپوشیدم
و از هر گناهى که پیش آمد و من پرهیز نکردم.
اى خداى من! از اینها و مانند اینها پشیمانم و پوزش مى طلبم
و پشیمانى من از گذشته، مرا از مانند آنها در آینده باز میدارد.
پس درود بر محمد و آل او فرست و پشیمانى مرا از لغزش هاى پیشین و عزم مرا بر ترک معاصى پس از این، توبهاى گردان که موجب محبت تو گردد، ای دوست دار توبه کنندگان .
دعای 38 صحیفه سجادیه
در کتاب آمد که در عهد قدیم خانه ای می ساخت سقراط حکیم
چون به پایان برد کار آن سرا آمدند از ره رفیق و آشنا
جمله گفتند: این بنای مختصر نیست درخورد تو، ای صاحب نظر
چون توانی زیستن در این قفس؟ این قفس نبود مقام چون تو کس
بهر مردی چون تو والا و حکیم بارگاهی باید و کاخی عظیم
در شبستان تو چون آییم جمع ؟ همچو پروانه به گرد روی شمع ؟
گفت در پاسخ که ما را باک نیست عارفان را خانه الا خاک نیست
حجره ی خود گر بدینسان ساختم خانه ای درخورد یاران ساختم
بیش از این گر یار یکدل داشتم بام خود تا عرش می افراشتم
درحقیقت یار یکدل کیمیاست چون صدف کمیاب و چون دُر پربهاست
شمع تا سوزد همه پروانه اند بر فروغش واله و دیوانه اند
وربمیرد شعله ی شمع وجود دور گردند و پراکنده چو دود
جمله خویشانند و یاران مهربان جملگی بیگانه روز امتحان
شعرازنیرسعیدی