سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادبستان



دیار عاشقان
عاشق آسمونی
کانون مسجد فاطمیه شهید یه
به سوی فردا
دانشجو
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
در سایه سار ولایت
گل رازقی
معارج
زیباترین اشعار عاشقانه معاصر
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
مــــــــــــــبـــــــلِّــــــــــــغ اســــــــلـــام
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
.عاشق خدا .
منتظر
فتوبلاگ حسین کارگر
بلوچستان
کشکول
آسمون آبی چهاربرج
...تـــــــــــــــــــــــــــــا خــــــــــــــــــــــــــدا
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
وبلاگ شخصی حامد ذوالفقاری
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
برلیان
Mystery
ساده دل تنها
شهرستان بجنورد
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
انتظار
چشمـــه ســـار رحمــت
آقاشیر
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
بهانه
صراط مستقیم
برترین لحظه ها
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
جبهه مقاومت وبیداری اسلامی
بصیرت مطهر
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
دریــــــــای نـــور
Note Heart
تنهای93
سارا احمدی
بی پاتوقی
منادی معرفت
جهاد ادامه دارد...
پیامنمای جامع
دوســــتـانــه
دل نوشته
ماتاآخرایستاده ایم
روستای اصفهانکلاته
هدهد
گیسو کمند
شهادت به روز
ارمغان تنهایی
ردِ پای خط خطی های من
دلتنگ احساس تو
ashura.shia.muharram
کوثر ولایت
ღღتنهاییღღ
شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ
بغض تلخ
قرآن آرامش جان
سرزمین رویا
دل نوشته
*×*عاشقانه ای برای تو*×*
گوناگون
فرمانده آسمانی من
پرستاری 91
* ^ــ^ * تسنیم * ^ــ^ *
مرام و معرفت
شهیدان مظلومند
محمدرضا جعفربگلو
صدای دل...
سربازی در مسیر
سه قدم مانده به....
یامهدی
صوفی نامه
دلفین بلاگ
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
ترخون
کانال اخبار انتخابات مجلس
بیانات و سخنان رهبری
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
در آغوش خدا
mystery
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
ऌ عاشق بی معشوق ऌ
گل خشک
اس ام اس
سلام محب برمحبان حسین (ع)
love
نهِ /دی / هشتاد و هشت
بسیج دانشجویی دانشکده علوم و فنون قرآن تهران
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
راه زنده،راه عشق
غزلیات محسن نصیری(هامون)
Hunter
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
شادِ شاد
به یادتم
روان شناسی
دوستانه
تینا!!!!
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
محبین
خیارج سرای من است
جک و لطیفه
یک عاشقانه ی ساده برای من......
عمو همه چی دان
خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا
دل نوشته های من
عشـق یـعنی یک پـلاک
بهار عشق
نشریه ی دوستی
ده سال اسارت
اخبار هرمزگان - ایران و جهان
رسم عاشقی
فقط خدا
والفجر8
سکوت عاری از صداست.
تینا
ترنم عشق
منتظران مهدی(عج)
بسیج صالحین
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
حسام الدین شفیعیان
نوری چایی_بیجار
آرمان های انقلاب
بیخیال فردا
نیلوفر مرداب
جایی برای خنده وشادی و تفریح
تنظیم خانواده
فــــــقــــــط خــــــدا
کلاه بافتنی
زنگ تفریح
bakhtiyari20
【∂Đιss ℓσνє ℓ
چالش
گیاهان دارویی
ایثار تا شهادت

طی شد این عمر تو دانی به چه سان؟
پوچ و بس تند چنان باد دمان
همه تقصیر من است این
و خودم می دانم
که نکردم فکری
،
که تأمّل ننمودم روزی،
ساعتی یا آنی
که چه سان می گذرد عمر گران؟
کودکی رفت به بازی، بفراغت، به نشاط
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
همه گفتند:
 کنون تا بچه است بگذارید بخندد شادان
که پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست،
بایدش نالیدن
من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو نتوان خندیدن؟
نتوان فارغ و وارسته ز غم همه شادی دیدن؟
همچو مرغی آزاد هر زمان بال گشادن؟
سر هر بام که شد خوابیدن؟
من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو بایدم نالیدن؟
هیچ کس نیز نگفت:
زندگی چیست، چرا می آییم…؟
بعد از چند صباح به چه سان باید رفت؟
به کجا باید رفت؟
با کدامین توشه به سفر باید رفت؟
من نپرسیدم هیچ،
هیچکس نیز به من هیچ نگفت.
نوجوانی سپری گشت به بازی،
به فراغت،
به نشاط.
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
بعد از آن باز نفهمیدم من،
که چه سان عمر گذشت؟
لیک گفتند همه که جوانست هنوز،
بگذارید جوانی بکند،
بهره از عمر بَرَد کامروایی بکند.
بگذارید که خوش باشد و مست،
بعد از این باز ورا عمری هست
یک نفر بانگ بر آورد که او از هم اکنون باید فکر آینده کند.
دیگری آوا داد: که چو فردا بشود فکر فردا بکند.
سومی گفت:
همانگونه که دیروزش رفت،
بگذرد امروزش،
همچنین فردایش
با همه این احوال
من نپرسیدم هیچ که چه سان دی بگذشت؟
آن همه قدرت و نیروی عظیم به چه ره مصرف گشت؟
نه تفکّر، نه تعمّق و نه اندیشه دمی،
عمر بگذشت به بی حاصلی و مسخرگی.
چه توانی که زکف دادم مفت،
من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت.
قدرت عهد شباب،
می توانست مرا تا به خدا پیش بَرَد،
لیک بیهوده تلف گشت جوانی
هیهات
آن کسانی که نمی دانستند زندگی یعنی چه رهنمایم بودند،
عمرشان طی می گشت بیخود و بیهوده،
ومرا می گفتند که چو آن ها باشم،
که چو آنها دایم
فکر خوردن باشم،
فکر گشتن باشم،
فکر تأمین معاش،
فکر ثروت باشم،
فکر یک زندگی بی جنجال،
فکر همسر باشم.
کس مرا هیچ نگفت
زندگی ثروت نیست،
زندگی داشتن همسر نیست،
زندگانی کردن فکر خود بودن و غافل زجهان بودن نیست،
من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت.
ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنیش می فهمم.
حال می پندارم هدف از زیستن این است رفیق:
من شدم خلق که با عزمی جزم پای از بند هواها گُسَلَم
گام در راه حقایق بنهم
با دلی آسوده
فارغ از شهوت و آز وحسد و کینه و بخل،
مملو از عشق و جوانمردی و زهد
در ره کشف حقایق کوشم،
شربت جرأت و امّید و شهامت نوشم،
زره جنگ برای بد و نا حق پوشم
ره حق پویم و حق جویم و پس حق گویم
آنچه آموخته ام بر دگران نیز نکو آموزم
شمع راه دگران گردم و با شعله ی خویش،
ره نمایم به همه گر چه سرا پا سوزم.
من شدم خلق که مثمر باشم، نه چنین زائد و بی جوش و خروش،
عمر بر باد و به حسرت خاموش
ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنیش می فهمم
کاین سه روز از عمرم به چه ترتیب گذشت:
کودکی بی حاصل،
نوجوانی باطل،
وقت پیری غافل
به زبانی دیگر:
کودکی در غفلت،
نوجوانی شهوت،
در کهولت حسرت...
                                                                  نسرین صاحب


ارسال شده در توسط سرباز

هشت خطر در کمین جوان مومن انقلابی از دیدگاه حضرت امام خامنه ای روحی فداه:

1) پشت کردن به انقلاب

در راه انقلاب اگر ثبات قدم وجود نداشت، اگر پیوستگی حرکت وجود نداشت، انسان رابطه‌اش با انقلاب قطع می‌شود. این بی‌وفائی به انقلاب است. همیشه بودند کسانی که به انقلاب بی‌وفائی کردند، به انقلاب دل‌بستگی خود را کم کردند، به انقلاب پشت کردند.

  2) یأس و ناامیدی

جوانان عزیز! دشمن روی شما سرمایه‌گذاری‌های زیادی می‌کند؛ حواستان جمع باشد. عده‌ ای را به بی‌تفاوتی می‌کشاند و عده ای را دلسرد و مأیوس می‌کند. یأس، بزرگترین آفت جوان است. جوان‌ها بدانند که متأسفانه یأس به روح جوان زودتر راه پیدا می‌کند؛ همچنان که امید این‌گونه است. در مقابل یأسی که دشمن می‌خواهد به جوانها تلقین و تزریق کند، خودتان را مصونیت بدهید.

 3) منزوی شدن

از کارهای دشمن، این شد که این مجموعه‌های مؤمن را منزوی کند. جوان، بی‌تجربه است. به مجرد اینکه ببیند در یک دستگاه رسمی کشور …دو نفر به او اخم کردند، به او بی‌اعتنایی کردند، او را تحقیر کردند؛ در حرکتش اثر می‌گذارد و او را کند می‌کند.

 4) رفتار تکفیری

من در مورد تذکّرات، معتقدم باید با منطق محکم و با بیان روشن، نقطه نظرات صحیح را ارائه بدهند. با تهمت‌زنی و جنجال‌آفرینی، بنده موافق نیستم؛ با تکفیر کردن و متهم کردن این و آن، بنده موافق نیستم.

 5) افراط و تفریط

مبادا حرکت انقلابی جوری باشد که بتوانند تهمت افراطی‌گری به او بزنند. از افراط و تفریط بایستی پرهیز کرد. جوانهای انقلابی بدانند؛ همان‌طور که کناره‌گیری و سکوت و بی‌تفاوتی ضربه میزند، زیاده‌روی هم ضربه میزند.

 6) نفوذ دشمن

جوان حزب‌اللّهی هم باید باهوش باشد. باید چشمهایش را باز کند و نگذارد کسی در صفوف او رخنه کند و به ‌نام امر به معروف و نهی‌ از منکر، فسادی ایجاد نماید که چهره حزب‌اللَّه را خراب کند. باید مواظب باشید. این، به عهده خودتان است.

 7) ظلم به دیگران

اینجور نباشد که مخالفت با یک کسی، ما را وادار کند که نسبت به آن کس از جاده‌ی حق تعدی کنیم: جوان‌های انقلابی و مؤمن و عاشق امام، که حرف میزنند، مینویسند، اقدام میکنند؛ کاملاً رعایت کنید!

  8) انقلابی منفی شدن

انقلابیِ منفی به آن انقلابی‌ای می‌گفتیم که از میدان کار و تلاش و حرکت، آنجایی که دردسری داشت، عقب می‌کشید. انقلابی بود، اما انقلابیِ وجاهت‌طلب و راحت‌خواه؛ انقلابی‌ای که می‌گفت من مبارزه‌ام را قبل از انقلاب کرده‌ام، اکنون دیگر می‌خواهم احترام شوم.


ارسال شده در توسط سرباز

حضرت زین‌العابدین امام سجّاد علیه‏‌السلام فرمودند:

منافق نهى می‌کند و خود نهى نمى‏‌پذیرد

به آنچه دستور مى‌دهد خودش عمل نمى‏‌کند

چون به نماز ایستد به چپ و راست مى‌‏نگرد

چون رکوع کند خود را (مانند گوسفند) به زمین اندازد (یعنى بعد از رکوع نمى‏‌ایستد و به همان حال به سجده نمى‌‏رود)

چون سجده کند (مانند کلاغ و سایر پرندگان که دانه مى‏‌چینند) منقار به زمین زند

چون بنشیند نیم‏‌خیز نشیند

چون شب شود، با این که روزه نداشته است همه‏‌اش به فکر خوردن غذاست

در هنگام روز با آن که شب زنده دارى نکرده‏‌ است، همّ و غمّش خفتن است

اگر سخنى (یا حدیثى) به تو گوید، دروغ گوید

اگر به تو وعده‏‌اى دهد، خُلف وعده کند

اگر به او اعتماد کنى و امانتى سپارى به تو خیانت کند

و اگر با او مخالفت کنى، پشت سرت بدگویى کند.


متن حدیث:

الإمامُ زینُ العابدینَ علیه‏‌السلام:

المُنافِقُ یَنهى و لا یَنتَهی، و یأمُرُ بما لا یأتی، إذا قامَ فی الصَّلاةِ اعتَرَضَ، و إذا رَکَعَ رَبَضَ، و إذا سَجَدَ نَقَرَ، و إذا جَلَسَ شَغَرَ، یُمسی و هَمُّهُ الطَّعامُ و هُو مُفطِرٌ، و یُصبِحُ و هَمُّهُ النَّومُ و لَم یَسهَرْ، إن حَدَّثَکَ کَذبَکَ، و إن وَعَدَکَ أخلَفَکَ، و إنِ ائتَمَنتَهُ خانَکَ، و إن خالَفتَهُ اغتابَکَ.

                                «أمالی صدوق، ص 399 - منتخب میزان الحکمة،ص 566»


ارسال شده در توسط سرباز

به گزارش مشرق، مرحوم اسماعیل دولابی، از عارفان و سالکان الی الله بود که در شهر تهران زندگی می کرد. شاید کمتر کسی با جلسات درس اخلاق و مبانی عرفانی این عارف بزرگ آشنا نباشد. دیدگاه‌ها و سلوک عرفانی وی گذشته از همه مفاهیم عرفان اسلامی دیدگاه‌هایی نو داشت. روش‌ها و آداب توصیه شده توسط وی ساده‌ بود و هیچ مشقی را برای رسیدن به هیچ چیز تجویز نمی‌کرد.

استاد امیر احمدی، مداح و ذاکر اهل بیت(علیهم السلام) از جمله کسانی است در مراسم ها و هیئت هایی که مرحوم دولابی حضور داشتند، به مداحی می پرداخته است.

 این مداح و استاد پیشکسوت به بیان خاطره ای از مرحوم دولابی پرداخت که از نظرتان می گذرد:

خاطرم هست روزی شیخ رضا اصلانی از شاگردان استاد پهلوانی به علت کدورتی که در دل من به وجود آمده بود و چند جلسه ای در هیئت هفتگی حضور پیدا نکردم  به من گفت: شما چرا چند جلسه ای در هیئت عزاداری حضور پیدا نمی کنید؟ من با گفتن این سخن و اصرار ایشان  در جلسه آن هفته  حضور پیدا کردم که سخنران آن هیئت استاد اسماعیل دولابی بود.

 البته من پیش از این بارها نزد استاد دولابی مداحی کرده بودم ولی ایشان باز من را نمی شناخت خاطرم هست زمانی که وارد آن جلسه شدم برخی از افراد من را مورد احترام و تفقد قرار دادند و همان لحظه گویی در دلم خوشی و رضایتمندی ایجاد شد.

همان طور که می دانید یکی از ورطه های خطرناک شیطانی در همین لحظه هاست همانطور که زمانی آقای امجد خاطره ای از خود با امام خمینی رحمه الله علیه نقل می کند که می گوید روزی پشت سر امام در حال حرکت بودم امام خمینی از من پرسید شما با من کاری دارید ایشان گفتند خیر فقط می خواستم همراه شما باشم امام فرمودند صدای کفش شاگرد پشت سر  استاد، استاد را به غرور می اندازد.

 به هر حال من پس از این اتفاق وارد ان جلسه شده به محض آنکه در جلسه رفتم استاد دولابی این سخن را گفتند کیف نکنید که دست شما را می بوسند و شما را عزت و احترام می کنند همچون گوسفندی که بادش می کنند اما بعد پوستش را می کنند.


ارسال شده در توسط سرباز

  15 توصیه میرزا اسماعیل دولابی را برای زندگی مومنانه


1. هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.


2. زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد،ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و... نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.


3. اگر غلام خانه‌زادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.


4. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.


5. موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود: یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.


6. اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیا قابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.


7. تربت، دفع بلا می‌کند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن  شهر دور می‌کند.


8. هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین ها باز می شود.


9. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و... خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و... . کار محبت همین است.


10. با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.


11. خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.


12. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راستی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.


13. ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه‌ی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله


14. دل های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است ... شخصِ تنها، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود، بلکه متنجس را هم پاک می کند.


15. هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند.


ارسال شده در توسط سرباز

گزیده ای از بیانات خواندنی شهید محبت مرحوم دولابی در مورد مرگ

"موت همیشه همراه ماست. وقتی می‌خوابیم گویا می‌میریم و آنرا تمرین می‌کنیم. وقتی که نفس را بیرون می‌دهیم، در حقیقت می‌میریم و با نفس دیگر ادامه حیات می‌دهیم.... وقتی جان دادن خیلی خوب وقتی است، هنگام تجلی خداست... با نزدیک شدن به آن مست می‌شوند به همبن خاطر بدان سکرات گفته می‌شود."

 «آمادگی موت خوب است نه زود مردن، بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پر ارزش خواهد بود. حضرت امیر فرمود یک ساعت دنیا را به همه آخرت نمی‌دهم.»

 «دنیا شب صرف است و قیامت روز صرف و برزخ بین الطلوعین است. شیعیان دراین دنیا بین الطلوعین را طی می‌کنند.»

«دنیا آن قدر خیالی است که اگر با خیالت همراه من بیایی، یک باره می‌بینی که جان داده‌ای و آمده‌ای آن طرف.»

بقول عارفی چه چیزی از موت بهتر که در آن توفیق وصل به حقیقت و ملاقات خداوند و اولیائمان علیهم السلام دست می دهد... مگر ما شیفته ملاقات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام و دیگر امامانمان نیستیم؟ پس چرا ترس از مرگ و چه بهتر از آن؟ و این است سرّ "الموت احلی من العسل" (مرگ شیرین تر از عسل است) و این وعده دیدار علی علیه السلام است: یا حارهمدان من یمت یرنی

ای که گفتی فمن یمت یرنی جان فدای کلام دلجویت

                                               کاش روزی هزار مرتبه من مُردَمی تا بدیدمی رویت

 *موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن

*طوبی لِمَن ذَکَرَ المَعادَ وَ عَمِلَ لِلحِسابِ وَ قَنَعَ بِالکَفافِ وَ رَضِیَ عَنِ اللهِ.

از خدا که رضا شد تازه در خانه وارد شده است. اینکه بعداً با او چه می کنند معلوم نیست. اینها برای دم در است، وقتی که وارد می شود این چهار چیز را دارد یعنی اینها شرط ورود است.

وقتی می آمد این چهار چیز را در دنیا از دست داد و به سفلی افتاد. حالا که برگشته است دارد میرود داخل. از خدا رضا هم هست. آیا این شب زفاف نیست؟ این موت انسان است. آن را حداقل برابر با زفاف دنیا حساب کنید.

زفاف دنیا را به یاد بیاورید که انسان جوان است، مردم برایش دست میزنند و برایش مانوس می آورند تا قلبش آرام بگیرد. چه مانوسی از خدا بالاتر؟ چه مانوسی از حقیقت بالاتر.

خیلی به موت اهانت کردم که آن را با زفاف برابر گرفتم. اما چه کنم؟ مردم موت را که ملاقات خداست به قاعده ی زفاف هم قبول ندارند.این را اینجا نگویم کجا بگویم؟ زفاف دنیا دو شب است.پس فردا پیش قاضی میروند. مردم ملاقات خدا را به اندازه ی این هم قبول ندارند،‌ مگر هیدجی ،‌ که موت را به عنوان شب زفاف قبول داشت. البته ازدواج نکرده بود و شاید به آن خاطر که زفاف دنیا را نخواسته بود و عروسی نکرده بود؟ آنجا دچار شد. در مدرسه بود. درس میداد و درس میخواند. پیر که شد، شاعر شد و عاشق شد. آخر عمرش وصیت کرد. نوشت اگر در دنیا مال داشتم میگفتم رفقا آبگوشتی درست کنند تا در شب موت من که شب زفاف من است دور هم بنشینند و کیف کنند، من هم به عشق آنها خوش باشم. پشت سرش نوشت سید لاجوردی رحمه الله علیه با من قرار گذاشته است که اگر من زودتر مردم این سور را برای او بدهم و اگر او زودتر مرد این سور را بدهد. او دستگاه آن طرف موت را گفته بود که اگر تو زودتر از دنیا رفتی سور و سات شب زفاف را راه بیانداز، آب گوشتی در قیامت راه بیانداز، رفقای من و عاشقان آن قیامت را جمع کن تا وقتی که من می آیم باهم کیف کنیم.

حتی رحمه الله علیه هم پشت سر اسم او گفته بود، اما بازماندگان به خیال اینکه تاجر زنده است رفتند خبرش کنند تا آب گوشت را بار کند. وقتی سراغش را گرفتند دیدند بیست سال است مرحوم شده است. دوباره وصیت نامه با باز کردند، دیدند خودش هم گفته است رحمه الله علیه.مگر کسی که وصیت نامه را میخواند هوش است که چه میخواند؟ ولو اینکه هیدجی آن را نوشته باشد. او آنجا را اصل میدانست. تا انسان آن طرفی نشود حالیش نمی شود. آیا دیدی زفاف چیست؟

خوشا به حال کسی که یاد معاد کند. تازه فقط یاد کرده است. هنوز نرفته است. اما همین که یاد کنیم میرویم. عملش هم روی حساب باشد و قانع به کفاف دنیا و آخرت باشد، هر دو، و راضی از خدای خودش باشد.

زیاد ذکر موت را بکن بعد از موت وقتی مردی و زنده شدی دیگر زاد و راحله نیاز نداری

زاد وراحله برای این است که فهمت خوب شود و از خواب آلودگی خارج شوی

وقتی مردی حالا دیگر بنشینی نماز است نماز بخوانی نماز است بایستی نماز است کارکنی نماز است حرف بزنی نماز است

مُردنی که چشم را باز کرده هم پیغمبر را می بینی هم خدا را می بینی هم خودت را می بینی هم سبک شدی هم دنیا ازبین رفت هم خیالات طبیعت از بین رفت

خیلی ها توی خاک هستند فوت کرده اند هنوز دنیا را رها نکرده اند ،همش در خواب افراد می آیند که برایم نماز بخوان

قبل از فوت بمیرید موت خیلی بزرگ است

مؤمن هر جا به یاد خدا می نشیند قبرستان است مرحوم شده و رفته است

این لقمه چرب ونرم است یک مقدار کم هم که خوردی ، سنگین است امیدوارم قشنگ بگیری اگر هم سنگین است یکی دو روز صبر کن تا هضمش کنی

خدا خودش خوب است یا بهشتش؟جوابش معلوم است

این اول قدم مردن است، مهمان خدا باشید، کم می دهد، زیاد می دهد، دیر می دهد، زود می دهد، حرف نزنید ببینید چه می شود؛ بیایید باهم قرار بگذاریم که هر کاری این صاحب خانه کرد چیزی نگوییم

تا وقتی نمرده ای یوم العمل است اما وقتی که مردی یوم الجزاست

وقتی نماز می خوانی دنبال مزد نباش همین نماز از مزد بالاتر است ، اگر نمازت را ببینی می گویی اگرهمه آسمان و زمین مال من باشد می فروشم که این نماز را بخرم. نماز یعنی محمد صلی الله علیه و آله و سلم، این نماز فروختنی است مگر عقلم کم است ؟!

بعد از موت نماز که می خوانی جمال محمد صلی الله علیه و آله و سلم را می بینی ، بعد از موت روزه که می گیری فقط علی علیه السلام را مشاهده می کنی

بعد از مردن چیزی برای خرید وفروش نداری چون اصل معامله دوچیز بود: پول ونفس ، چون این دو تا را دادی و به موت رسیدی دیگر خرید و فروش نمی کنی . در مقابل مال و نفست ، بچه هایت نور خودشان ، حیات خودشان را به شما دادند

اگر به اختیار خودت نمیری بالاخره شما را می میراند . قبول کردن موت ، موت است

وقتی که مردی پول، عبادت،گناه، همه چیز را گذاشتی ومرحوم شدی

موتوا قبل ان تموتوا

چون به میل خودت مردی ، خدا به غیر حساب، رزق می دهد

خداوند به زور، جان دوستان اهل بیت را نمی گیرد فرمود: من تردید دارم که جان دوستان اهل بیت را بگیرم

جان دادن دو جور است اینکه با عطا و احسان می توانی شهید کنی . با شمشیر می شود کشت، ولی خوبی خیلی سریع تر از شمشیر می کشد. شهادت محبت نه سر وصدا دارد نه خون می ریزد

بیایید بمیرید تا روز قیامت سر افراز باشید . در امر دنیا جوری کار کن که همیشه زنده ای و در امر آخرت طوری کار کن که امشب می میری

وقتی مردی جهنمی ها و بهشتی ها حرف شما را می زنند و از شما تعریف می کنند . شما هم همش برای آنان دعا می کنید که صاحب خانه خودش را به آنها نشان دهد بلکه آنها هم پیش شما بیایند

حالا که مردی نه می خوری نه می خوابی ، جمال حق و یاد خدا سیرت می کند

کسی(منظور خود حاج اسماعیل دولابی) نزد حضرت علی علیه السلام دعا کرده بود که علی جان من بیایم پابوست، همین که زیارتت کردم بمیرم. رفت نجف، اول نذرش را فراموش کرده بود بعد از زیارت همین که به خانه رسید تب کرد. فردا که تبش شدیدتر شد یادش آمد که با حضرت چه قراری گذاشته رفت حرم و گفت علی جان من اشتباه کردم ، که را گفتم. امیرالمومنین علیه السلام به عزرائیل فرمود سی سالی رهایش کن . وقتی عزرائیل خدمت حضرت می رفت به مریض برخورد کرد . مریض حالش خوب شده بود می گفت الهی شکر که از دست علی علیه السلام در رفتم.

عزرائیل به مریض گفت به خاطر دو ، سه روز عمر دنیا علی علیه السلام را ناراحت کردی

وقتی قول می دهی چرا زیرش می زنی و دبه می کنی آخرش که باید بروی توی بغل علی علیه السلام

معنی اش اینه که آنها خیلی دوست دارند که ما زودتر برویم پیششان شما دیگر عقب نیندازید آماده باشید.

                                                                      به روح پرفتوحش صلوات و فاتحه هدیه کنیم


ارسال شده در توسط سرباز

رمزها در رمضان است، خدا مى‏ داند
برتر از فهم و گمان است، خدا مى ‏داند
لیلة القدر، کدامین شب این ماه خداست؟
چه شبى برتر از آن است، خدا مى ‏داند
هر شبى توبه کنیم از گنه و پاک شویم
لیلة القدر، همان است، خدا مى ‏داند
موسم بندگى چشم و زبان و گوش است
نه همین صوم دهان است، خدا مى ‏داند
گر نباشد همه اعضاى تو تسلیم خدا
روزه ات صرفه ى نان است، خدا مى ‏داند
بار عام و همه مهمان خداوند کریم
ماه آزادى جان است، خدا مى ‏داند
سبط اکبر که در این مه متولد گردید
رمز حسن رمضان است، خدا مى ‏داند
زین مه نیمه مه، ماه خدا کامل شد
عید شادى جهان است، خدا مى ‏داند
میزبان است خدا، در مه میلاد حسن
رمز این نکته نهان است، خدا مى‏ داند
کرمش مایه امید گنه کاران شد
یا حسن، ورد (حسان) است، خدا مى‏ داند

                                          حبیب الله چابچیان


ارسال شده در توسط سرباز
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >