سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادبستان


عاشق آسمونی
کانون مسجد فاطمیه شهید یه
به سوی فردا
دانشجو
دیار عاشقان
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
در سایه سار ولایت
گل رازقی

معارج
زیباترین اشعار عاشقانه معاصر
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
مــــــــــــــبـــــــلِّــــــــــــغ اســــــــلـــام
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
.عاشق خدا .
منتظر
فتوبلاگ حسین کارگر
بلوچستان
کشکول
آسمون آبی چهاربرج
...تـــــــــــــــــــــــــــــا خــــــــــــــــــــــــــدا
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
وبلاگ شخصی حامد ذوالفقاری
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
برلیان
Mystery
ساده دل تنها
شهرستان بجنورد
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
انتظار
چشمـــه ســـار رحمــت
آقاشیر
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
بهانه
صراط مستقیم
برترین لحظه ها
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
جبهه مقاومت وبیداری اسلامی
بصیرت مطهر
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
دریــــــــای نـــور
Note Heart
تنهای93
سارا احمدی
بی پاتوقی
منادی معرفت
جهاد ادامه دارد...
پیامنمای جامع
دوســــتـانــه
دل نوشته
ماتاآخرایستاده ایم
روستای اصفهانکلاته
هدهد
گیسو کمند
شهادت به روز
ارمغان تنهایی
ردِ پای خط خطی های من
دلتنگ احساس تو
ashura.shia.muharram
کوثر ولایت
ღღتنهاییღღ
شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ
بغض تلخ
قرآن آرامش جان
سرزمین رویا
دل نوشته
*×*عاشقانه ای برای تو*×*
گوناگون
فرمانده آسمانی من
پرستاری 91
* ^ــ^ * تسنیم * ^ــ^ *
مرام و معرفت
شهیدان مظلومند
محمدرضا جعفربگلو
صدای دل...
سربازی در مسیر
سه قدم مانده به....
یامهدی
صوفی نامه
دلفین بلاگ
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
ترخون
کانال اخبار انتخابات مجلس
بیانات و سخنان رهبری
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
در آغوش خدا
mystery
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
ऌ عاشق بی معشوق ऌ
گل خشک
اس ام اس
سلام محب برمحبان حسین (ع)
love
نهِ /دی / هشتاد و هشت
بسیج دانشجویی دانشکده علوم و فنون قرآن تهران
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
راه زنده،راه عشق
غزلیات محسن نصیری(هامون)
Hunter
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
شادِ شاد
به یادتم
روان شناسی
دوستانه
تینا!!!!
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
محبین
خیارج سرای من است
جک و لطیفه
یک عاشقانه ی ساده برای من......
عمو همه چی دان
خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا
دل نوشته های من
عشـق یـعنی یک پـلاک
بهار عشق
نشریه ی دوستی
ده سال اسارت
اخبار هرمزگان - ایران و جهان
رسم عاشقی
فقط خدا
والفجر8
سکوت عاری از صداست.
تینا
ترنم عشق
منتظران مهدی(عج)
بسیج صالحین
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
حسام الدین شفیعیان
نوری چایی_بیجار
آرمان های انقلاب
بیخیال فردا
نیلوفر مرداب
جایی برای خنده وشادی و تفریح
تنظیم خانواده
فــــــقــــــط خــــــدا
کلاه بافتنی
زنگ تفریح
bakhtiyari20
【∂Đιss ℓσνє ℓ
چالش
گیاهان دارویی
ایثار تا شهادت

ختم الله على قلوبهم . . .

هنگامیکه نامه‏اى را مى‏نویسند و پایان مى‏پذیرد، ذیل آن نامه را مهر مى‏کنند به این معنى که دیگر نمى‏توان به آن چیز اضافه نمود.

قرآن مى‏فرماید: دل هر کس حکم نامه‏اى را دارد که تدریجا سطورى در آن نگاشته مى‏شود اعم از خوب یا بد.

ولى به حالتى مى‏رسد که این نامه ختم مى‏گردد. لاک و مهر مى‏شود، و دیگر حتى یک کلمه هم نمى‏شود نوشت براى اینگونه افراد دعوت پیامبر هیچ اثرى ندارد و قرآن به رسول الله مى‏فرماید دیگر اینها را دعوت نکن. نه اینکه از اول دعوت آنها بى‏ثمر شمرده شده باشد، بلکه چون آنها انذار شده‏اند، دعوت گشته‏اند و حجت بر آ ها تمام شده است. ولى آنها قبول نکردند و کفر ورزیدند و با این کفر ورزیدن و انکارنمودن دلهاى آنها به این حالت در آمده است.

قرآن انسان را موجودى مى‏داند که علد الدوام در تغییر و تحول است و قلب انسان را که قلب مى‏گویند، (لتقلبه) چون زیر و زبر مى‏گردد. و البته ناگفته پیداست که مراد از قلب این جسم گوشتنى صنوبرى شکل طرف چپ بدن نیست، بلکه منظور همان روح و روان انسانى است که هر لحظه‏اى حالت جدیدى بخود مى‏گیرد. پیغمبر مى‏فرماید:

دل انسان مانند یک پر است که در بیابانى به درختى آویزان کرده باشند، که باد آن را دائما دگرگون مى‏کند. (1)

مثنوى این حدیث را به نظم در آورده است:

گفت پیغمبر که دل همچون پرى است             در بیابانى اسیر صرصرى است

باد پر را هر طرف راند گزاف                             گر چپ و گر راست با صد اختلاف

انسان در دو لحظه به یک حالت نیست و بیش از هر چیز تحت تاثیر اعمال خویش است، یک عمل نورانى به او مى‏بخشد و عمل کثیف ظلمانى نور را از انسان مى‏گیرد و او را تاریک مى‏کند. کار نیک به دل انسان نرمش مى‏دهد و او را آماده براى پذیرش اندرزها و حق و حقیقت مى‏نماید. و بر عکس اعمال خلاف فطرت انسانى، کافر ماجرائى‏ها، قساوت دل مى‏آورد و گاهى دل انسان آنچنان سیاه مى‏شود که قرآن تعبیر مى‏کند، کارش تمام شده و بر دل آن‏ها مهر خورده است. به چشم خودش مى‏بیند ولى گوئى ندیده است. مثل اینکه پرده جلوى چشمش را گرفته است: و على ابصارهم غشاوه.

اینها آثار کفر است نه علل کفر و با این بیان مسائل همگى حل مى‏گردد.

و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الاخر و ما هم بمؤمنین(8) یخادعون الله و الذین آمنوا و ما یخدعون الا انفسهم و ما یشعرون(9) فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا و لهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون(10) و اذا قیل لهم لا تفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون(11) الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون(12) و اذا قیل لهم آمنوا کما آمن الناس قالوا انؤمن کما آمن السفهاء الا انهم هم السفهاء و لکن لایعلمون(13) و اذا لقو الذین آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الى لاشیاطینهم قالوا انا معکم انما نحن مستهزؤن(14) الله یستهزى بهم و یمدهم فى طغیانهم یعمهون(15) اولئک الذین اشتروا الضلالة بالهدى فما ربحت تجارتهم و ما کانوا مهتدین(16)

در میان مردم کسانى هستن که مى‏گویند به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده‏ایم در حالى که ایمان ندارند(8) مى‏خواهند خدا و مؤمنان را فریب بدهند(ولى) جز خودشان را فریب نمى‏دهند و نمى‏فهمند(9) دردلهاى آنان یکنوع بیمارى است. خداوند بر بیمارى آنها بیفزاید و عذاب دردناکى بخاطر دروغهائى که مى‏گویند در انتظار آنها است(10) و هنگامى که به آنها گفته شود در جهان فساد نکنید مى‏گویند، فقط اصلاح کننده‏ایم(11) آگاه باشید که اینها همان مفسدانند ولى نمى‏فهمند(12) و هنگامى که به آنها گفته شود، همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید مى‏گویند: آیا همچون سفیهان ایمان بیاوریم؟ بدانید اینها همان سفیهانند ولى نمى‏دانند(13) و هنگامى که افراد با ایمان را ملاقات مى‏کنند مى‏گویند ما ایمان آورده‏ایم (ولى) هنگامیکه باشیاطین خود خلوت مى‏کنند مى‏گویند ما با شمائیم، (آنها را) مسخره مى‏کنیم(14) خداوند آنها را استهزاء مى‏کند، و در طغیانشان نگه مى‏دارد تا سرگردان شوند(17) آنها کسانى هستند که هدایت را با گمراهى معاوضه کرده‏اند و (این) تجارت براى آنها سودى نداده و هدایت نیافته‏اند(16)

و من الناس من یقول . . .

از آنجا که خطر نفاق بیش از کفر است لذا در اینجا قرآن مجید درباره کفر بیش از دو آیه بحث نکرده ولى درباره نفاق چندین آیه بحث مى‏کند. و اصولا شاید در 13 سوره قرآن به شکل‏هاى مختلف بحث از منافقین مطرح شده و سوره 63 که بنام سوره منافقین اختصاص به آنها داده شده است.

نفاق چیست؟

نفاق یعنى دو چهرگى; این که انسان جورى باشد و طور دیگرى ارائه دهد.

این خصلت گرچه یک خصلت نبایستى و مذموم است ولى در عین حال ناشى از کمال انسان است. یعنى از آنجا که انسان در میان حیوانات موجود تکامل یافته‏تر است، لذا قدرت بر تصنع و ظاهرسازى دارد، حیوانات دیگر معمولا و اکثرا قدرت نفاق ندارند. تنها بعضى از حیوانات که از نظر هوش اندکى کاملترند گاهى تا حدودى توانائى تصنع دارند.

مثلا هیچگاه مرغ و یا چهارپایانى از قبیل اسب و یا الاغ نمى‏توانند چنین کارى کنند، ولى گربه در یک حدى مى‏تواند و لذا در هنگام شکار موش و یا گنجشک از این قدرت استفاده کرده و با مخفى نمودن خود طعمه خویش را بدست مى‏آورد. روباه نیز چنین است و لذا فریب کارانه به مقاصد خویش دست مییابد.

ولى هیچ حیوانى مانند انسان قدرت تصنع ندارد و براى این کار تعبیرات ادبى گوناگونى بکار مى‏برد. دو دوزه بازى، جوفروشى و گندم نمائى جملاتى است که همین معنا را مى‏رساند و یا اینکه مى‏گویند فلان کس، با گرگ دنبه مى‏خورد و با چوپان گریه مى‏کند!

اینکه گفتم نفاق ناشى از تکامل انسان است دلیلش ین است که هرچه انسان بدوى‏تر است نفاقش کمتر است. کودک در کودکى نفاق ندارد و لذا در مجلسى که نشسته است هر غذائى که به او پیشنهاد مى‏کنند در صورتیکه تمایل داشته باشد مصرف مى‏کند و حتى اگر رغبت داشته باشد قبل از تعارف دیگران با گریه کردن اظهار تمایل مى‏نماید. ولى آدم بزرگ در یک مجلس که قرار مى‏گیرد با وجودیکه تمایل شدید به غذاهاى موجود دارد ولى وقتى به او تعارف مى‏شود مى‏گوید میل ندارم. این دروغ را بچه نمى‏گوید.

انسان هرچه از نظر تمدن پیش مى‏رود قدرت نفاق بیشترى مى‏یابد. بشر هزار سال قبل یکصدم نفاق بشر امروز را نداشت.

آیا توجه دارید که بسیارى از الفاظى که امروز رائج است الفاظ منافقانه است؟! مثلا کلمه «استعمار» که در اصل لغت بسیارى کلمه خوبى است، چنانکه قرآن هم آنرا به صورت معناى اصلى استعمال فرموده است: هو الذى انشاء کم من الارض و استعمرکم فیها فاستغفروه (هود 61)

خدا همان کسى استکه شما را از زمین بوجود آورد و شما را در زمین استعمار کرد.

استعمار از باب استفعال است و از ماده عمران گرفته شده است. یعنى از شما طلب کرده عمران زمین را. شما را خلق کرده در روى زمین، و مکلف کرده است که زمین را عمران و آباد کنید. پس استعمار یعنى بدنبال آبادى رفتن.

کشورهاى استعمارگر هر جا که مى‏رفتند نمى‏گفتند ما آمده‏ایم منافع شما را بچاپیم و منابع زیر زمینى شما را ببریم. بلکه مى‏گفتند ما آمده‏ایم سرزمین شما را آباد سازیم و به ظاهر هم همین کارها را هم مى‏کردند مثلا یکى دو تا جاده هم مى‏کشیدند. ولى هزار برابر آنچه که براى مردم کار مى‏کردند از منافع آنها مى‏بردند. و بدین وسیله مردم آن کشورها را بنده خویش مى‏ساختند پس استعمار یک لغت منافقانه است، یعنى در عین این که معنى درستى دارد ولى به صورت واقعى بکار نمى‏رود.

مبلغین مسیحى که در اصطلاح آنان را مبشرین مى‏گویند پیشقراولان استعمار بودند یعنى همیشه پاى استعمار را آنها به کشورهاى استعمارزده باز مى‏کردند یعنى اول بصورت یک نفر مبلغ مذهب وارد این کشورها شده و آنان را به اوصاف عیساى مسیح و مادرش مریم عذرا، سرگرم مى‏ساختند ولى پس از مدتى مردم مى‏دیدند که در زیر این سرپوش‏هاى مذهبى تمام سرمایه‏هاى مادى آنان رفته است.

یکى از افریقائی ها گفته است روزى که اروپائی ها به کشورهاى ما آمدند ما زمین داشتیم و آنها انجیل بدست داشتند ولى پس از گذشتن 40 - 50 سال دیدیم انجیل دردست ما مانده است و زمینها در دست آنان است!! این است معناى نفاق! و البته این که قرآن راجع به منافقین زیاد سخن مى‏گوید، در حقیقت هشدارى است به مسلمانان که همواره بایستى مواظب منافقین باشند و فریب آنها را نخورند زیرا منافق اختصاص به صدر اسلام ندارد، در هر زمانى منافق وجود دارد که در میان صفوف مسلمانان رخنه مى‏کنند و تظاهر به اسلام مى‏نمایند و از پشت‏خنجر مى‏زنند.

اصطلاح ستون پنجم را شاید شنیده باشید، گویا در جنگ بین‏الملى اول یکى از ارتش ها چهار ستون علنى داشت که با اسلحه گرم به دشمن حمله مى‏کرد. ولى گروهى را نیز قبلا بداخل ارتش مخالف فرستاده بودند که آنان را اغفال مى‏کردند و چنانکه مى‏گویند پیش از چهار ستون علنى، این ستون مخفیانه کار مى‏کرد. نام آنها را ستون پنجم گذاشته‏اند. که در داخل صفوف تظاهر به محبت مى‏کنند ولى در باطن به نفع گروه خودشان درکارند.

قرآن مى‏گوید:

همیشه خطر ستون پنجم حامعه مسلمانان را تهدید مى‏کند، کسانیکه مى‏گویند: آمنا بالله و بالیوم الاخر و ماهم بمؤمنین. ما ایمان به خداوند و به روز قیامت آورده‏ایم ولى دروغ مى‏گویند.

یخادعون الله . . .

اگر مى‏فرمود یخدعون الله یعنى خوا را فریب مى‏دهند! ولى خدا را نمى‏توان فریب داد و محال است. و لذا مى‏فرماید: یخادعون الله با خدا مخادعه مى‏کنند. مخادعه که از باب مفاعله است‏یکى از معانیش این است که آنان در صدد خدعه با خداوند بر مى‏آیند; یعنى در مقام آن هستند که بر خدا نیرنگ زنند.

و ما یخدعون الا انفسهم و ما یشعرون

آدمى همینکه بخواهد خدا را گول بزند، خودش را گول زده است. چرا؟

هیچگاه حقیقت و واقعیت را نمى‏شود فریب داد و هر کس که به فکر فریب دادن حقایق بیفتد در واقع خودش را فریب داده است! طبیب را مى‏شود فریب داد ولى طب را نمى‏شود فریب داد. مثلا انسان مى‏تواند به طبیب دروغ بگوید و بدین وسیله او را گول بزند فرض کنید وقتى از او سؤال مى‏کند آیا داروئى را که داده بودم مصرف کردى یا خیر؟ درجواب بگوید آرى، و حال این که مصرف نکرده باشد و بالاخره دستورات طبیب را بکلى عمل نکند ولى بگوید عمل کردم. در اینجا طبیب گول خورده است. زیرا طبیب طبق اظهارات او نسخه مى‏دهد و به این ترتیب شخص مریض منافق دروغگو روز به روز بر مرضش افزوده مى‏شود و هستى او را بباد مى‏دهد.

در اینجا نیز، مسلمانان را مى‏توان گول زد و با آنها از در نیرنگ وارد شد ولى هیچ‏گاه بر خداوند که عین حق و حقیقت است نمى‏توان نیرنگ زد و در حقیقت‏خودشان را گول زده‏اند.

در جمله یخادعون الله ممکن است احتمال دیگرى نیز بدهیم و آن اینکه منافقان هیچگاه به فکر فریب دادن خداوند نبوده‏اند. زیرا اگر آنان به خدا معتقد نبودند که به این فکر هم نمى‏افتادند، و اگر معتقد هم بودند باز هیچگاه شخص معتقد به خداوند فکر نمى‏کند که بتوان خدا را فریب داد. پس بایستى این جمله را از مواردى بدانیم که خداوند کارى را که مربوط به اهل حق است به خودش نسبت مى‏دهد و نظائر آن در قرآن مجید بسیار است.

در سوره الفتح آیه 10 مى‏فرماید:

ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله. آنانکه با تو بیعت کردند با خدا بیعت نموده‏اند.

در اینجا مقصود این باشد که آنانکه در مقام قرب اهل ایمان برمى‏آیند، در حقیقت‏خویشتن را فریب داده‏اند. زیرا آنان که در مسیر حقند، برصراط مستقیم قرار گرفته و نهایت‏حرکتشان الله است. آنان خود را تسلیم حقیقت نموده‏اند و همین روح تسلیمشان است که آنان را رستگار مى‏نماید گرچه افرادى بصورت ظاهر زرنگ و در زندگى راهیاب نباشند. ولى آنانکه خود را زرنگ مى‏دانند و همواره مى‏خواهند با فریب دادن و گول زدن پیش ببرند، مى‏پندارند که در این مورد نیز مى‏توانند با گول زدن اهل حق به مراد خویش نائل آیند.

ولى از آنجا که حق و حقیقت هیچگاه فریب نمى‏خورد گرچه اهل حق گول بخورند اینگونه افراد نقشه‏هاى فریبکارانه‏اى که مى‏کشند به ضرر خودشان تمام مى‏شود.

فى قلوبهم مرض . . .

خداوند در این جمله ریشه مطالب را بیان مى‏فرماید، ریشه مطلب بیمار دلى است. آنها دچار بیماری هاى روحى و روانى هستند. بیماریهاى دل را قرآن در موارد مختلف گاه و بیگاه به بعضى از آنها اشاهر فرموده است. یمارى استکبار، بیمارى تعصب نیبت به عقائد کهنه، بیمارى پیروى از نیاکان، بیمارى پیروى از کبرا و بزرگان نمونه‏هائى از بیماریهاى روح است که نمى‏گذارد انسان زیر بار حقیقت برود همانطور که فسق و فجور و آلودگیها، یک نوع ناآمادگى در انسان ایجاد مى‏کند.

اینهابیمارانى هستند که على الدوام خداوند بر بیماریهاى آنها مى‏افزاید زیرا همان قانونى که در جسم انسان هست در روح انسان نیز وجود دارد. اگر کسى بیمارى تن داشته باشد و به طبیب مراجعه کند ولى با طبیب لج نموده و سفارشات او را زیر پا نهد و با او منافقانه رفتار نماید، اثرش قهرا ازدیاد بیمارى است.

خداوند این عالم را مستعد پرورش هر نوع کشتى قرار داده است بستگى دارد به اینکه انسان چه نوع بذرى بپاشد گندم از گندم میروید جو از جو، حنظل نتیجه‏اش حنظل و خرما، خرما و چنان که قرآن مى‏فرماید:

کلا نمد هولاء و هولاء (اسراء 20)

خداوند کارش امداد کردن است و بناى عالم بر آن است هر کس در مسیر خودش تکامل یابد، چه آنهائى که نیکوکارند و چه آنانکه بد کردارند.

(البته با یک تفاوت که در جاى خود بحث‏خواهیم کرد.) (2)

و اذا قیل لهم لا تفسدوا . . .

قبلا قرآن مجید درباره منافقین گفت که آنها خودشان را فریب داده و خویشتن را گول مى‏زنند. از این آیه مسئله خود فریبى منافقین بخوبى آشکار مى‏گردد.

مى‏گویند آدمهاى دروغگو; از بس به دیگران دروغ مى‏گویند کم کم خودشان دروغ‏هاى خودشان را بصورت راست و حقیقت بر ایشان جلوه مى‏کند و گویا یادشان مى‏رود که این دروغها و شایعه را خودشان ساخته‏اند.

چنانکه مى‏گویند:

ابلهى که بچه‏ها آزارش مى‏دادند براى اینکه آنها را از دور خودش دور کند گفت: آن سر شهر آش خیر مى‏کنندد. بچه‏ها باور کردند و از دور او پراکنده شدند و همگى به آن طرف که او اشاره کرده بود دویدند. همینکه او دید همه دارند مى‏روند خودش هم براه افتاد و با خود گفت‏شاید راست باشد!!

قرآن مى‏گوید این گروه ستون پنجم که کارشان در ظاهر بدوستى با مسلمانان و در باطن تباه‏کارى و افساد و اخلال در جمعیت مسلمین و هدف‏هاى مقدس اسلامى بود، هنگامى که بعضى از دوستانشان به آنان مى‏گفتند اینقدر فساد نکنید در جواب مى‏گفتند انما نحن مصلحون، نخیر ما مصلح هستیم! ما مفسد نیستیم.

الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون

اصلا مفسد اینانند یعنى مفسدى جز اینان وجود ندارد ولى خودشان ناآگاهند و خیال مى‏کنند که مصلحند. گویا خودشان هم واقعا باورشان آمده است.

توجه داردید که چگونه جمله قرآن; انحصار را مى‏رساند. یک وقت مى‏گوئیم زید عالم است ولى یک وقت گفته مى‏شود عالم زید است. جمله دوم یعنى: اگر عالمى در جهان هست، زید است و باقى دیگر در قبال او عالم شمرده نمى‏شوند. تعبیر قرآن در اینجا این چنین است، که اصلا مفسد اینها هستند، یعنى مفسدهاى دیگر در مقابل آنها مفسد محسوب نمى‏گردند، زیرا افساد و تباهکارى در وجود آنها تجسم یافته است. ولى خودشان نمى‏دانند.

و اذا قیل لهم آمنوا . . .

هر گاه به آنها در خلوت گفته مى‏شود که این منافق بازى را دور بریزید و شما هم مانند دیگر مردم ایمان بیاورید در جواب مى‏گویند: ایمان آوردن و مذهبى بودن کار مردم بى‏شعور و بى‏عقل است. آیا ما که روشنفکر! اجتماع هستیم مانند آن مردم سفیه ایمان بیاوریم؟! هرگز!

الا انهم هم السفهاء و لکن لا یعلمون

قرآن با کلمه «الا» مسلمانان را آگاه مى‏سازد (چنانکه در آیه قبل نیز فرمود: الا انهم هم المفسدون) مى‏فرماید:

آگاه باشید که سفیه آنانند و چنان در تاریکى فکر فرورفته‏اند که خودشان هم نمى‏دانند.

ما دو جور جهل داریم: جهل بسیط و جهل مرکب. جهل بسیط آن است که انسان چیزى را نمى‏داند ولى خودش هم مى‏داند که نمى‏داند. این گونه جهل زود برطرف مى‏شود، زیرا وقتى اسنان چیزى را نداند، و بداند که نمى‏داند در مقام دانائى آن برمى‏آید و یا لااقل به حرف دیگران گوش مى‏دهد که اگر حقیقت است بپذیرد و بالاخره این جهل خیلى خطر ندارد.ولى جهل مرکب آن است که انسان نمى‏داند، ولى نمى‏داند که نمى‏داند، این گونه جهل، علاج ناپذیر است، چون غرور نمى‏گذارد جهل برطرف شود. جنانکه اغلب مدعیان روشنفکرى اینچنین‏اند. و بدلیل انیکه هیچ نمى‏فهمند این ادعا را دارند! بوعلى سینا در کتاب اشارات جمله‏اى دارد و بطوریکه یادم مى‏آید مى‏گوید:

ایاک و فطانة بتراء

بترس از زرنگى ابتر، یعنى از زرنگى ناقص و نیمه زرنگى منظور این است که انسان خوب است‏ یا ساده باشد و یا عاقل و فهمیده کامل.

آدمهای ساده خودشان هم معمولا مى‏فهمند که ساده هستند ولى افراد نیم زرنگ که در بعضى موارد زرنگ هستند خیال مى‏کنند خیلى زرنگ‏اند و همواره کارهاى خود را خردمندانه مى‏دانند. اینگونه افراد احمق‏ترین مردم و گرفتارترین آنها هستند.

غزالى جمله دیگرى دارد که مى‏گوید: همه چیز وجود ناقصش از عدم محض بهتر است جز علم و دانش!یعنى مثلا سلامتى و یا مال و ثروت اگر انسان هر مقدارى داشته باشد از آنکه هیچ نداشته باشد بهتر است ولى علم و دانش اینگونه نیست; انسان کم سواد از بیسواد بدتر است چون خیال مى‏کند خیلى باسواد است و هیچگاه دنبال تکمیل آن نمى‏رود.

این بیت گویا از سنائى است که مى‏گوید:

رنجش هر کسى زیک چیز است             رنجش من زنیم دیوانه است

این شاعر مى‏گوید: عقل هم نظیر علم است. یا انسان باید دیوانه کامل باشد و یا عاقل کامل. نیمه عاقل و نیمه دیوانه از دیوانه کامل ضررش بیشتر است.

افراد نیرنگ باز و خدعه کار در جامعه معمولا همین انسانهاى «نیمه‏» هستند، یعنى آنها که نیمه زرنگى دارند و تمام زندگى ندارند.

زیرا زرنگ هاى کامل اگر به هیچ چیز اعتقاد نداشته باشند، این مقدار مى‏فهمند که سعادت و موفقیت در صداقت و راستى است. ولى افراد نیمه زرنگ، که من در عمر خودم با بسیارى از آنان برخورد داشته‏ام، موقعیت‏خود را در این میدانند که با هیچ‏کس به صداقت رفتار نکنند، اینها در عمر خود حتى یک دوست پیدا نمى‏کنند و هیچ کس به حرفهاى آنان اعتماد نمى‏کند زیرا با هر کس که حرف مى‏زنند همه مى‏دانند که از روى زرنگى سخن مى‏گوید.

قرآن این منافق‏ها را جاهل مرکب مى‏داند و مى‏گوید اینها نمى‏دانند و خیال مى‏کنند که مى‏دانند. شعور ندارند و مى‏پندارند که باشعورند.

پى‏نوشتها

1- در ذیل کلمه رب در این زمینه مفصلتر بحث‏شده است.

2- نهج الفصاحه و جامع صغیر ج 1 ص 102

این مطلب زیبا از شهید مطهری عزیز است که هدیه شما شد


ارسال شده در توسط سرباز