در حسرت رویت شب ما، چون گیسویت شد یلدایی
دارد به جنون می کشد، افسانه این شیدایی
ماه دل آرا،
گلعذارا ،
از چه رو در آسمان چشم ما, کم پیدایی
ما تهی دستان که در عشقت گرفتاریم، حسرتی داریم
خاک می گردیم تا گنج حضورت را بدست آریم
ناز خود را گر به نرخ جان کنی، نقدا" خریداریم
سایه خورشید رویت تا به کی سنگین
ماه پیشانی به مشتاقان مکن چین چین
ای جمالت غایت حسن و دل آرایی
ای ماه دل آرا از پس این ابر تیره، کی برون آیی؟
اسحاق انور