سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادبستان


عاشق آسمونی
کانون مسجد فاطمیه شهید یه
به سوی فردا
دانشجو
دیار عاشقان
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
در سایه سار ولایت
گل رازقی

معارج
زیباترین اشعار عاشقانه معاصر
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
مــــــــــــــبـــــــلِّــــــــــــغ اســــــــلـــام
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
.عاشق خدا .
منتظر
فتوبلاگ حسین کارگر
بلوچستان
کشکول
آسمون آبی چهاربرج
...تـــــــــــــــــــــــــــــا خــــــــــــــــــــــــــدا
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
وبلاگ شخصی حامد ذوالفقاری
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
برلیان
Mystery
ساده دل تنها
شهرستان بجنورد
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
انتظار
چشمـــه ســـار رحمــت
آقاشیر
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
بهانه
صراط مستقیم
برترین لحظه ها
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
جبهه مقاومت وبیداری اسلامی
بصیرت مطهر
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
دریــــــــای نـــور
Note Heart
تنهای93
سارا احمدی
بی پاتوقی
منادی معرفت
جهاد ادامه دارد...
پیامنمای جامع
دوســــتـانــه
دل نوشته
ماتاآخرایستاده ایم
روستای اصفهانکلاته
هدهد
گیسو کمند
شهادت به روز
ارمغان تنهایی
ردِ پای خط خطی های من
دلتنگ احساس تو
ashura.shia.muharram
کوثر ولایت
ღღتنهاییღღ
شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ
بغض تلخ
قرآن آرامش جان
سرزمین رویا
دل نوشته
*×*عاشقانه ای برای تو*×*
گوناگون
فرمانده آسمانی من
پرستاری 91
* ^ــ^ * تسنیم * ^ــ^ *
مرام و معرفت
شهیدان مظلومند
محمدرضا جعفربگلو
صدای دل...
سربازی در مسیر
سه قدم مانده به....
یامهدی
صوفی نامه
دلفین بلاگ
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
ترخون
کانال اخبار انتخابات مجلس
بیانات و سخنان رهبری
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
در آغوش خدا
mystery
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
ऌ عاشق بی معشوق ऌ
گل خشک
اس ام اس
سلام محب برمحبان حسین (ع)
love
نهِ /دی / هشتاد و هشت
بسیج دانشجویی دانشکده علوم و فنون قرآن تهران
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
راه زنده،راه عشق
غزلیات محسن نصیری(هامون)
Hunter
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
شادِ شاد
به یادتم
روان شناسی
دوستانه
تینا!!!!
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
محبین
خیارج سرای من است
جک و لطیفه
یک عاشقانه ی ساده برای من......
عمو همه چی دان
خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا
دل نوشته های من
عشـق یـعنی یک پـلاک
بهار عشق
نشریه ی دوستی
ده سال اسارت
اخبار هرمزگان - ایران و جهان
رسم عاشقی
فقط خدا
والفجر8
سکوت عاری از صداست.
تینا
ترنم عشق
منتظران مهدی(عج)
بسیج صالحین
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
حسام الدین شفیعیان
نوری چایی_بیجار
آرمان های انقلاب
بیخیال فردا
نیلوفر مرداب
جایی برای خنده وشادی و تفریح
تنظیم خانواده
فــــــقــــــط خــــــدا
کلاه بافتنی
زنگ تفریح
bakhtiyari20
【∂Đιss ℓσνє ℓ
چالش
گیاهان دارویی
ایثار تا شهادت

پیغمبر دخترش را دست ما آخوندها سپرد و در کوچه به او سیلی زدند، اگر...
مرحوم مغفور حاج شیخ رضا سراج معروف به سراج تهرانى از علما و وعاظ شهیر تهران است. وى در سال 1332 قمری در تهران دیده به جهان گشود. پس از طى مقدمات و سطوح از اساتید و علمای تهران به قم هجرت نمود و از دروس مرحوم آیةالله آقا میرزا محمد همدانى استفاده و پس از آن مدتى از درس و محضر مرحوم آیةالله حایرى مستفیض گردید. بعد از فوت آن مرحوم از درس خارج فقه و اصول مرحوم آیةالله حاج سید محمدتقى خونسارى بهره‏ برد. در سال 1362 قمرى به تهران مراجعت و در خیابان شهباز سکنی گرید. با کمک خیرین مبادرت به ساخت مسجد سلمان نمود و چندى در آنجا به اقامه جماعت اشتغال داشت. بعد از تعمیر و مرمت مسجد سرچشمه به آنجا نقل مکان نمود.

مرحوم شیخ رضا سراج از مصادیق عالم ناطق و مستعمل لعلمه در زمان خود بود. بیانى نافذ و منبرى جامع و مفید در ولایت اهل‏بیت عصمت علیهم‏ السلام داشت. در گریانیدن مستمعین بسیار قوى و کم نظیر بود. مجالس و محافلى را که اداره میکرد پر شور و هیجان و کثیر البکاء بود. در امر بمعروف و نهى از منکر لسانى صریح و بیانى ملیح داشت. در طول سال و بالاخص دو ماه محرم و صفر و ایام فاطمیه ایفای وظیفه می نمود. معارف و حقایق دینى را با منطقى موثر بیان و تنویر افکار و قلوب می نمود. از آثار ایشان ترجمه و تفسیر قرآن مجید است که در تهران به طبـع رسیده است. مرحوم شیـخ رضا سراج از دسته روحانیـونی بود که در بین قاطبه ی مردم محبوبیت داشت و از همه ی اقشار پای منبرش می آمد.

شیخ رضا سراج با بیانی نافذ در ذکر مسائل مربوط به دین از اعماق دل حرف میزد و لاجرم سخنانش بر دلها می نشست. وقتی به پامنبری های شیخ نگاه می کردی می توانستی چهره های مختلفی را ببینی. چهره هایی که هر کدام برای خود تفکری خاص داشتند و عقاید آنها مختلف بود. در بین مریدان شیخ نیز می توانستی اشخاص مختلفی را ببینی. طلبه، بازاری، کاسب، کارمند و ...

روزهای دهه ی اول ذی الحجه سپری شد و شیخ رضا تصمیم گرفت مراسمی برای روز عید غدیر دست و پا نماید. اما این مراسم آنگونه که در ذهن شیخ فضاسازی شده بود با همه ی برنامه هایی که برای عید غدیر برگزار می شد فرق داشت. شیخ تصمیم گرفت برای این مراسم دعوتنامه ای تهیه نماید و بر خلاف رسم آنروزها افراد را شخص به شخص دعوت نماید. برای بزرگان بازار تهران دعوتامنه فرستاد که:

" وعده ی ما در روز جشن عید غدیر ، قدوم سبزتان را به انتظار نشسته ایم. "

آقایان اهل علم را هم دعوت کرد. هیئتی ها را هم دعوت نمود. اما اصل کاری ها مانده بودند و هنوز دعوتنامه ایشان را نداده بود. خودش شروع کرد به دوره رفتن در میان کوچه و بازار، هر کسی را که می دید که در کسوت لوتی و داش مشتی است دعوتنامه ای به او می داد و می گفت:

                    " قدوم سبزتان را در مراسم عید غدیر به انتظار نشسته ایم. "

                       " ما را سرافراز کنید و مجلسمان را با حضورتان نورانی. "

و تا توانست لوتی و داش مشتی برای مراسم عید غدیر دعوت کرد. و عکس العمل این افراد در مقابله با شیخ وقتی می دیدند که فردی با کسوت لباس پیامبر آنها را به مجلس جشن عید غدیر دعوت کرده است چیزی جز تعجب نبود. بالاخره روز مراسم فرا رسید. هیئتی ها آمدند. آقایان اهل علم هم آمدند. دور تا دور مجلس پر شد از هیئتی ها و کسبه ی بازار و آقایان اهل علم. لوتی ها و داش ها هم آمدند. هیئتی ها تعجب کرده بودند که امروز در مجلس چه خبر است؟ قیافه هایی می دیدند که تا به آن روز در هیئت ندیده بودند. افرادی که آنها را بیشتر در قهوه خانه ها و پاتوق های مخصوص می دیدند. کلاه شاپو به سر، دستمال یزدی به دور دست، عده ای هم دستمال به دور گردن آمدند. فضای مجلس ، فضای عجیبی بود. دور تا دور بچه هیئتی ها و آقایان کسبه و طلبه ها نشسته بودند و وسط مجلس هم اکثر این داش مشتی ها و لوتی ها. بالاخره مجلس آماده شد. شیخ رضا منبر رفت. کمی درباره ی امامت و غدیر و حضرت علی علیه السلام صحبت کرد. بعد رو به بچه هیئتی ها و آقایان کرد و گفت:

حضرت پیامبر صل الله علیه و آله دخترش حضرت زهرا سلام الله علیها را دست ما آخوندها سپرد و در کوچه به او سیلی زدند، اگر دخترش فاطمه علیها السلام را به این داش مشتی ها و لوتی ها می سپــرد مـی دانستند که چطــور و چگــونه از حریم مادر سادات دفــاع کنند. می دانســتند چطــور از خانه ی علی دفـاع کنند...

وقتی شیخ رضـا این جمـلات را بر زبـان آورد داش مشتی ها گریه می کردند و بر سر خود می زدند، نعــره می زدند و حضــرت زهــرا سلام الله علیها را صدا می کردند. مجلس انروز مجلس متفاوتی شد. به نفس گرم شیخ رضا خیلی از آن لوتی ها که رنگ و بوی هیئت را هم ندیده بودند، شدند پای ثابت منبر شیخ رضا و خیلی از آنها هم از مریدان شیخ شدند و در شیوه ی زندگی تجدید نظر کردند.

او اکنون در جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی برای همیشه آرام گرفته است

روحش شاد و یادش گرامی باد.


ارسال شده در توسط سرباز